صرفا جهت خنده
 
 
یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:, :: 17:29 ::  نويسنده : علی جووووووووووون

 

لطفا نظر بدين

 



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 9:7 ::  نويسنده : علی جووووووووووون
مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد/ با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!/ پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان/ که به جانم هوس مرغ و مسما آمد/ همسرش گفت که این سمت نیامد، دیدم!/ به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد/ تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار/ روی آرای همان مردم آنجا آمد/ چه کند فرق برای من و تو، بیچاره؟/ درد ما را مگر او بهر مداوا آمد/ گاومان شیر فزونتر بدهد از فردا؟/ بابت ذوق زیادی که اوباما آمد/ یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟/ روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟/ کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟/ مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد/ آنچنان ذوقزده ای آمده ای، پنداری/ که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد/ رفع تبعیض نژادی خبری شیرین بود/ که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد/ لیکن این مرد سیاهی که دلت را برده/ نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد/ این سیاهیست که با پول سفیدان جهان/ پی افزایش سرمایه به سودا آمد/ «آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست»/ فرصتش ده که ببینی پی یغما آمد/ همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید/ این یکی از پی نو کردن لولا آمد/ چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن/ بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد/ به طرفدار محمد مگرش رحم آید/ اینکه با همرهی امت موسی آمد/ . . نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت/ با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!/

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 9:0 ::  نويسنده : علی جووووووووووون
چند ماهی است در صدا سیما / آمده طنز پرطرفداری/ در حقیقت سیاسی و کمدی / گریه دار است و "خنده بازار"ی/ جای اسم و مقام و حرف رکیک / بین برنامه بوق باب شده/ جای لفظ فلان فلان قدیم / بوق ممتد ولی حساب شده/ اگر اهل سیاست و ذوقی / من هم امروز حرف ها دارم/ و چه خوب است در سخن جای / بعضی الفاظ بوق بگذارم/ آی آقای بوق خالی بند / بوق ها را نریختی به حساب/ بوق سهم عدالتت پس کو / مسکن بوق بی حساب و کتاب/ همه بی کار و داده ای به یکی / چند پست کلیدی اهدائی/ بزن از حلق مردم مظلوم / بده بوقندیار بوقائی/ مانده ام بوق از کجا آمد / روی فرمان چرخ تو جا شد/ مثل دوران بوق در بر تو / بوق پیدا شد و "هویدا" شد/ دوستم با تو گفت از در لطف / درد خود با خلوص درمان کن/ بوق بیرون فتاده ات دیدند / زشتی بوق خویش پنهان کن/ طفلکی حرف بد نگفته به تو / اصلا این حرف را بزن تو به من/ من اگر با تو حرف بوق زدم / بوق من را خودت بیا بشکن/ یاد داری که بوق قبل از تو / بوق ها را شنید و کرد انکار/ بس که هشدار را ندیده گرفت / منحرف شد ز راه و زد به چنار/ شطّ رنج است ضربه ی حداد / بعد هر ضربه کیش و مات جدید/ مرد باید که حرف حق بزند / هرکه "عاش سعید مات سعید"/

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 8:44 ::  نويسنده : علی جووووووووووون
شنیدم در زمان خسرو پرویز/ گرفتند آدمی را توی تبریز/ به جرم نقض قانون اساسی/ و بعضی گفتمان های سیاسی/ ولی آن مرد دور اندیش، از پیش/ قراری را نهاده با زن خویش/ که از زندان اگر آمد زمانی/ به نام من پیامی یا نشانی/ اگر خودکار آبی بود متنش/ بدان باشد درست و بی غل و غش/ اگر با رنگ قرمز بود خودکار/ بدان باشد تمام از روی اجبار/ تمامش از فشار بازجویی ست/ سراپایش دروغ و یاوه گویی ست/ گذشت و روزی آمد نامه از مرد/ گرفت آن نامه را بانوی پر درد/ گشود و دید با حال و مآبی/ نوشته شوهرش با خط آبی:/ عزیزم، عشق من، حالت چطور است؟/ بگو بی بنده احوالت چطور است؟/ اگر از ما بپرسی، خوب بشنو/ ملالی نیست غیر از دوری تو/ من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور/ بساط عیش و عشرت جور و واجور/ در این جا سینما و باشگاه است/ غذا، آجیل، میوه رو به راه است/ کتک با چوب یا شلاق و باطوم/ تماما شایعاتی هست موهوم/ هر آن کس گوید این جا چوب دار است/ بدان این هم دروغی شاخدار است/ در این جا استرس جایی ندارد/ درفش و داغ معنایی ندارد/ کجا تفتیش های اعتقادی ست؟/ کجا سلول های انفرادی ست؟/ همه این جا رفیق و دوست هستیم/ چو گردو داخل یک پوست هستیم/ در این جا بازجو اصلا نداریم/ شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم/ به جای آن اتاق فکر داریم/ روش های بدیع و بکر داریم/ عزیزم، حال من خوب است اینجا/ گذشته عمر، مطلوب است اینجا/ کسی را هیچ کاری با کسی نیست/ نشانی از غم و دلواپسی نیست/ همه چیزش تماما بیست اینجا/ فقط خودکار قرمز نیست اینجا...!!

شنبه 6 آبان 1391برچسب:, :: 12:54 ::  نويسنده : علی جووووووووووون

واسه این صدا ۲ تا حرف داریم: ت، ط
واسه این ۲ تا: هـ، ح
واسه این ۲ تا: ق، غ
واسه این ۲ تا: ء، ع
واسه این ۳ تا: ث، س، ص
و واسه این ۴ تا: ز، ذ، ض، ظ
این یعنی:
«شیشه» رو نمی‌شه غلط نوشت
...«دوغ» رو می‌شه ۱ جور غلط نوشت
«غلط» رو می‌شه ۳ جور غلط نوشت
«دست» رو می‌شه ۵ جور غلط نوشت
«اینترنت» رو می‌شه ۷ جور غلط نوشت
«سزاوار» رو می‌شه ۱۱ جور غلط نوشت
«زلزله» رو می‌شه ۱۵ جور غلط نوشت
«ستیز» رو می‌شه ۲۳ جور غلط نوشت
«احتذار» رو می‌شه ۳۱ جور غلط نوشت
«استحقاق» رو می‌شه ۹۵ جور غلط نوشت
و «اهتزاز» رو می‌شه ۱۲۷ جور غلط نوشت!

واغئن چتوری شد که ماحا طونصطیم دیکطه یاد بگیریم!؟



شنبه 6 آبان 1391برچسب:, :: 12:51 ::  نويسنده : علی جووووووووووون

کاریکاتور عقده

 

یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید. 

بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را در ادامه مطلب بخوانید...


ادامه مطلب ...


یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 17:29 ::  نويسنده : علی جووووووووووون

ترم ۱- اصولاً وقتی به آنها بگویید با سه حرف پ- س – ر یک کلمه معنی دار بسازید مخ آنها ERROR میدهد! چون فکر میکنند تنها دانشجوی این مملکت هستند عمراً کسی را تحویل نمیگیرند. و تا وقتی که قبل از اسمشان کلمه مهندس و دکتر را به کار نبرید جوابتان را نمی دهند! {پیشنهاد میکنم که در دختران ترم یکی (صفری) به دنبال GF نباشید چون اولاً پا نمدهند و ثانیاً اگر حتی یکی از این دختران برای دوستی پا بدهد (یکی در هر ۱۰ میلیون سال) همه به شما به چشم یک همجنس باز نگاه خواهند کرد !} فقط برای عملیات قضای حاجت به WC می روند. طولانی ترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه تا خانه می باشد.ب ه پسران همکلاسی به چشم خواستگار نگاه می کنند. تمام کتب ترم اول را می خرند و با دقت جلد میگیرند. سوژه خنده دانشجویان ترم بالایی هستند. وقتی به آنها سلام میکنید به چشم یک مزاحم خیابانی به شما نگاه میکنند!(بی جنبن دیگه!!!) در فاصله بین کلاسها نان و پنیر دستپخت مادر را میل میکنند تا انرژی بگیرند!



ادامه مطلب ...


شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 18:49 ::  نويسنده : علی جووووووووووون

صرفا جهت خنده!

آورده‌اند مردی بود که پیوسته تحقیق ِ مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت، هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت و کتاب "حیل النساء" (مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد.  روزی در هنگام سفر به قبیله‌ای رسید و به خانه‌ای مهمان شد. مرد ِخانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت و نهایت لطافت. زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود و عصا بنهاد، به مطالعه کتاب مشغول شد.


 

زن میزبان گفت: خواجه! این چه کتاب است که مطالعه می‌کنی؟ گفت: حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید و گفت: آب دریا به غربیل نتوان پیمود و حساب ریگ بیابان به تخته خاک برون نتوان آورد و مکرهای زنان در حد حصر نیاید. پس تیر ِغمزه در کمان ِابرو نهاد و بر هدف ِ دل او راست کرد و از در مغازلت و معاشقت در آمد چنان که دلبسته‌ی ِ او شد. در اثنای آن حال، شوهر او در رسید.

زن گفت شویم آمد و همین آن که هر دو کشته خواهیم شد. مهمان گفت: تدبیر چیست؟ گفت: برخیز و در آن صندوق رو. مرد در صندوق رفت. زن سرِ صندوق قفل کرد. چون شوهر در آمد پیش دوید و ملاطفت و مجاملت آغاز نهاد و به سخنان دل‌فریب شوهر را ساکن کرد. چون زمانی گذشت گفت: تو را از واقعه امروز ِ خود خبر هست؟ گفت نه، بگوی. گفت: مرا امروز مهمانی آمد جوانمردی لطیف و خوش سخن و کتابی داشت در مکر زنان و آن را مطالعه می‌کرد. من چون آن را بدیدم خواستم که او را بازی دهم به غمزه بدو اشارت کردم، مرد غافل بود که چینه دید و دام ندید. به حسن و اشارت من مغرور شد و در دام افتاد. و بساط عشق بازی بسط کرد و کار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم) رسید. ساعتی در هم آمیختیم! هنوز به مقام آن حکایت نرسیده بودیم که تو برسیدی و عیش ما منقص کردی! 

زن این می‌گفت و شوهر او می‌جوشید و می‌خروشید و آن بی چاره در صندوق از خوف می‌گداخت و روح را وداع می‌کرد. پس شوهر از غایت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟ گفت: اینک او را در صندوق کردم و در قفل کردم. کلید بستان و قفل بگشای تا ببینی. مرد کلید را بستاند و همانا مرد با زن گرو بسته بودند (جناق شکسته بودند) و مدت مدیدی بود هیچ یک نمی باخت. مرد چون در خشم بود بیاد نیاورد که بگوید *یادم* و زن در دم فریاد کشید *یادم تو را فراموش*.

مرد چون این سخن بشنید کلید بینداخت و گفت: "لعنت بر تو باد که این ساعت مرا به آتش نشانده بودی و قوی طلسمی ساخته بودی تا جناق ببردی.*

پس با شوهر به بازی در آمد و او را خوش دل کرد. چندان که شوهرش برون رفت، درِ صندوق بگشاد و گفت: ای خواجه چون دیدی، هرگز تحقیق احوال زنان نکنی؟

گفت: توبه کردم و این کتاب را بشویم که مکر و حیلت ِ شما زیادت از آن باشد که در حد تحریر در آید.



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صرفا جهت خنده و آدرس justforfun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 9589
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1