صرفا جهت خنده |
|||
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 9:7 :: نويسنده : علی جووووووووووون
مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد/
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!/
پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان/
که به جانم هوس مرغ و مسما آمد/
همسرش گفت که این سمت نیامد، دیدم!/
به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد/
تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار/
روی آرای همان مردم آنجا آمد/
چه کند فرق برای من و تو، بیچاره؟/
درد ما را مگر او بهر مداوا آمد/
گاومان شیر فزونتر بدهد از فردا؟/
بابت ذوق زیادی که اوباما آمد/
یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟/
روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟/
کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟/
مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد/
آنچنان ذوقزده ای آمده ای، پنداری/
که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد/
رفع تبعیض نژادی خبری شیرین بود/
که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد/
لیکن این مرد سیاهی که دلت را برده/
نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد/
این سیاهیست که با پول سفیدان جهان/
پی افزایش سرمایه به سودا آمد/
«آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست»/
فرصتش ده که ببینی پی یغما آمد/
همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید/
این یکی از پی نو کردن لولا آمد/
چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن/
بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد/
به طرفدار محمد مگرش رحم آید/
اینکه با همرهی امت موسی آمد/
.
.
نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت/
با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!/
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 9:0 :: نويسنده : علی جووووووووووون
چند ماهی است در صدا سیما / آمده طنز پرطرفداری/
در حقیقت سیاسی و کمدی / گریه دار است و "خنده بازار"ی/
جای اسم و مقام و حرف رکیک / بین برنامه بوق باب شده/
جای لفظ فلان فلان قدیم / بوق ممتد ولی حساب شده/
اگر اهل سیاست و ذوقی / من هم امروز حرف ها دارم/
و چه خوب است در سخن جای / بعضی الفاظ بوق بگذارم/
آی آقای بوق خالی بند / بوق ها را نریختی به حساب/
بوق سهم عدالتت پس کو / مسکن بوق بی حساب و کتاب/
همه بی کار و داده ای به یکی / چند پست کلیدی اهدائی/
بزن از حلق مردم مظلوم / بده بوقندیار بوقائی/
مانده ام بوق از کجا آمد / روی فرمان چرخ تو جا شد/
مثل دوران بوق در بر تو / بوق پیدا شد و "هویدا" شد/
دوستم با تو گفت از در لطف / درد خود با خلوص درمان کن/
بوق بیرون فتاده ات دیدند / زشتی بوق خویش پنهان کن/
طفلکی حرف بد نگفته به تو / اصلا این حرف را بزن تو به من/
من اگر با تو حرف بوق زدم / بوق من را خودت بیا بشکن/
یاد داری که بوق قبل از تو / بوق ها را شنید و کرد انکار/
بس که هشدار را ندیده گرفت / منحرف شد ز راه و زد به چنار/
شطّ رنج است ضربه ی حداد / بعد هر ضربه کیش و مات جدید/
مرد باید که حرف حق بزند / هرکه "عاش سعید مات سعید"/
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 8:44 :: نويسنده : علی جووووووووووون
شنیدم در زمان خسرو پرویز/
گرفتند آدمی را توی تبریز/
به جرم نقض قانون اساسی/
و بعضی گفتمان های سیاسی/
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش/
قراری را نهاده با زن خویش/
که از زندان اگر آمد زمانی/
به نام من پیامی یا نشانی/
اگر خودکار آبی بود متنش/
بدان باشد درست و بی غل و غش/
اگر با رنگ قرمز بود خودکار/
بدان باشد تمام از روی اجبار/
تمامش از فشار بازجویی ست/
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست/
گذشت و روزی آمد نامه از مرد/
گرفت آن نامه را بانوی پر درد/
گشود و دید با حال و مآبی/
نوشته شوهرش با خط آبی:/
عزیزم، عشق من، حالت چطور است؟/
بگو بی بنده احوالت چطور است؟/
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو/
ملالی نیست غیر از دوری تو/
من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور/
بساط عیش و عشرت جور و واجور/
در این جا سینما و باشگاه است/
غذا، آجیل، میوه رو به راه است/
کتک با چوب یا شلاق و باطوم/
تماما شایعاتی هست موهوم/
هر آن کس گوید این جا چوب دار است/
بدان این هم دروغی شاخدار است/
در این جا استرس جایی ندارد/
درفش و داغ معنایی ندارد/
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟/
کجا سلول های انفرادی ست؟/
همه این جا رفیق و دوست هستیم/
چو گردو داخل یک پوست هستیم/
در این جا بازجو اصلا نداریم/
شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم/
به جای آن اتاق فکر داریم/
روش های بدیع و بکر داریم/
عزیزم، حال من خوب است اینجا/
گذشته عمر، مطلوب است اینجا/
کسی را هیچ کاری با کسی نیست/
نشانی از غم و دلواپسی نیست/
همه چیزش تماما بیست اینجا/
فقط خودکار قرمز نیست اینجا...!!
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |